http://khasellu.com/
هیچ وقت رازت رو به کسی نگو. وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی
چطور انتظار داری کسی دیگهای برات راز نگهداره
هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد، اما همه آنها دوست دارند به " بهشت " بروند...
اما ای انسانها... برای رفتن به " بهشت " ... اول باید مرد
سایت پیچک دات نت با ارائه خدمات جالب و متنوع در خدمت تمام فارسی زبانان جهان است
زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز
زندگی زیباییست مثل زیبایی یک غنچه باز
زندگی تکتک این ساعت هاست
زندگی چرخش این عقربه هاست
زندگی راز دل مادر من
زندگی پینه دست پدر است
" زندگی مثل زمان در گذر است"
خدایا مرا ببخش ...
می خواهم بخوابم
واگر در خواب مردم
تمام اسباب بازی هایم را بشکن
تا بچه ی دیگری با آن بازی نکند....
مهربانی تزیین لحظه هاست...
برای مهربانیت جوابی جز دوست داشتن ندارم....
بهار آمد، بهار آمد، بهار مُشکبار آمد/ نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد/ صبوح آمد، صبوح آمد، صبوح راح و روح آمد/ خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد/ صفا آمد، صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شد/ شفا آمد، شفا آمد، شفای هر نزار آمد/ حبیب آمد، حبیب آمد به دلداری مشتاقان/ طبیب آمد، طبیب آمد، طبیب هوشیار آمد/ سماع آمد، سماع آمد، سماع بی صداع آمد/ وصال آمد، وصال آمد، وصال پایدار آمد/ ربیع آمد، ربیع آمد، ربیع بس بدیع آمد/ شقایق ها و ریحان ها و لاله خوش عذار آمد/ کسی آمد، کسی آمد که ناکس زوکسی گردد/ مهی آمد، مهی آمد که دفع هر غبار آمد/ دلی آمد، دلی آمد که دلها را بخنداند/ مِی ای آمد، مِی ای آمد، که دفع هر خمار آمد/ کفی آمد، کفی آمد که دریا دُرّ ازو یابد/ شهی آمد، شهی آمد که جان هر دیار آمد/ کجا آمد، کجا آمد، کزینجا خود نرفته است او/ ولیکن چشم گه آگاه و گه بی اعتبار آمد/ ببندم چشم و گویم شد، گشایم گویم او آمد/ و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد/ کنون ناطق خَمُش گردد کنون خامش به نطق آمد/ رها کن حرف بشمرده که حرف بی شمار آمد
نوروز پیروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
·بهاریه مولانا به نام "ربیع بس ربیع" یکی از زیباترین بهاریه های سرایندگان پارسی می باشد.
جشن سپندارمذ فرخنده باد
درود بر زن، درود بر مرد، درود بر زندگی
دیر زیوید، شاد زیوید، تا زیوید به کامه زیوید
گیتی تان باد به کام? تن، مینوتان باد به کام? روان
ایدون باد، ایدون ترج باد
پنجم اسفند ماه که اسپندار نام دارد و از آن فرشته پاک آرمئی تی است سپندار جشن می باشد. این فرشته که آن را سپندارمذ نیز می گویند، در جهان معنوی پدیده عشق و محبت و فروتنی و بردباری و جانبازی و فداکاری است و در جهان مادی، پاسبان و پشتیبان زنان نیک و پارسا است و همه خوشی های روی زمین در دست اوست. در ایران باستان این روز را به احترام فرشته پاک سپندارمذ یا آرمئی تی که برای پیروی از صفات پاک او جشن می گرفتند و شادی و پایکوبی می نمودند.
ابوریحان بیرونی، این جشن را مژدگیران و مزدگیران نامیده است. در برگ 94 پچواک فارسی جلد نخست یشتها نوشته شده: "به گفته ابوریحان بیرونی، این جشن به زنان ویژه بوده و از شوهران خود پیشکشی دریافت می کردند و در واقع، این روز را روز زن می نامیدند، از اینرو به جشن مژدگیران (مزدگیران) نامبردار شده است. "
ابوریحان بیرونی می گوید: "اسپندارمذ ماه که روز پنجم آن اسپندارمذ است و برای همراه بودن دو نام آن را چنین نامیده اند و معنی آن خِرد و بردباری است و اسپندارمذ پاسبان زمین است و پشتیبان زنان درست و پارسا و شوهر دوست می باشد. " در روزگاران گذشته، این ماه به ویژه این روز عید زنان بود و مردان به زنان پیشکش می دادند و هنوز این رسم در اصفهان، ری و پهله بازمانده است که به فارسی مزدگیران می گویند.
این جشن را برای اینکه نزدیک نوروز و فصل بهار است و هنگام کشت و کار کشاورزان می باشد، جشن برزگران نیز می نامند.
·برگرفته از نسک تاریخ نوروز و گاهشماری ایران/ به کوشش روانشاد دکتر عبدالعظیم رضایی/ چاپ پنجم _ زمستان 1385/ برگه های 94 تا 95
·پنجم اسپند در گاهشمار باستانی برابر با بیست و نهم بهمن در گاهشمار امروزی می باشد.
·این سخنان را به شما می گویم ای نو اروسان و ای تازه دامادان. پندم را با اندیشه بشنوید و به یاد بسپرید. و با یابش خود دریابید و به کار ببندید. پیوسته زندگی با اندیشه نیک کنید. و هر یک از شما در راستی از دیگری پیشی گیرد. تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار گردید. سرود 17 (یسنا 53) بند 5
·پاره ای از فردوسی دربار? جشن سپندارمذ:
سپندارمذ پاسبان تو باد/ ز خرداد روشن روان تو باد
·سروده ای از گودرز ماوندی دربار? جشن سپندارمزدگان:
سپندارمزد نشانی از زمین است/ پنجمین روز ازین ماه بهین است
یکی از شش امشاسپندان ویژه/ چهارمین امشاپسند ازین دین بهین است
نمادش هست سپند بیدشک زیبا/ که زیبا رنگ و بوش اینچنین است
زنِ خوب، نمادی هست ازین روز/ که هم پارسا و هم پاک و بهین است
سپندارمزد بُوَد گهواره گیتی/ سخن از مادر و زمین و زمین است
سپندارمزد و جشن مَردگیران/ برای دختران از بهترین است
چنین روزی دگر نامش مُزدگیران/ برای هر زنی زیباترین است
سپندارمزد و روز مهربانیست/ روز دوستی و عشقی آتشین است
ارمغانی پیشکش هم مادر و زن/ در این روز که براشان بهترین است
جشن اسپندگان فرخنده بادا/ به هر آن کس که از پارساترین است
به هر زن باد سپندارمزد خجسته/ به هم آن کس که دوستار زمین است
سرود امیر کبیر، با آوای فریدون مشیری
رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر،
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر.
زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده،
زمین، هنوز همین سخت جان لال شده،
جهان هنوز همان دست بست? تقدیر!
هنوز، نفرین می بارد از در و دیوار.
هنوز، نفرت از پادشاه بد کردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر.
هنوز دست صنوبر به ِاستغاثه بلند،
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر،
هنوزهمهم? سروها که ” ای جلاد!
مزن! مکش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟
هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی،
هنوز،
هنوز،
هنوز،
به قطره قطر? گلگونه، رنگ می گیرد،
از آنچه گرم چکید از رگ امیر کبیر.
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان،
نه خون، که داروی غم های مردم ایران.
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر.
هنوز زاری آب،
هنوز نال? باد،
هنوز گوش کر آسمان، فسونگر پیر.
هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه
برون خرامی، ای آفتاب عالم گیر.
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است.
تو را ز کنگر? عرش می زنند صفیر!
به اسب و پیل چه نازی؟ که رخ به خون شستند،
درین سراچ? ماتم، پیاده، شاه، وزیر!
چون او دوباره بیاید کسی؟
محال … محال،
هزاران سال بمانی اگر،
چه دیر…
چه دیر…!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سراینده: فریدون مشیری/ گوینده: فریدون مشیری/ کتاب: ریشه در خاک